* به نام آفریننده ی خوبی ها *
من دانش، عاشق طبیعت و زیبایی هاش هستم.
اینجا مطالبی رو که بهش علاقه دارم یا نظم هایی که به ذهنم خطور میکنه رو می نویسم (نمی گم شاعرم).
امیدوارم سرورانی که از این وبلاگ دیدن میکنن با نظراتشون مرا متوجه ی کاستی هایم نمایند.
ادامه...
تو قامت بلند تمنایی ای درخت همواره خفته است در آغوشت آسمان بالایی ای درخت دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار زیبایی ای درخت وقتی که بادها در برگ های درهم تو لانه می کنند وقتی که بادها گیسوی سبزفام تو را شانه می کنند غوغایی ای درخت وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است در بزم سرد او خنیاگر غمین خوش آوایی ای درخت در زیر پای تو اینجا شب است و شب زدگانی که چشمشان صبحی ندیده است تو روز را کجا؟ خورشید را کجا؟ در دشت دیده غرق تماشایی ای درخت؟ چون با هزار رشته تو با جان خاکیان پیوند می کنی پروا مکن ز رعد پروا مکن ز برق که بر جایی ای درخت سر برکش ای رمیده که همچون امید ما با مایی ای یگانه و تنهایی ای درخت « سیاوش کسرایی»
درود بر استاد فرهیخته! ثریا جان از اینکه منو قابل میدونی و به وبلاگم سر میزنی نهایت سپاسو دارم. بابت شعرتون هم ممنونم، بسیار زیباست.
بسیار عالی. موفق باشید
ممنونم دوست عزیز
پاینده باشین
با عرض سلام خدمت شما جوان گرانقدر آقا دانش


شعرها بسیار زیبا و دلنشین بود.
موفق باشید.
سلام رویا خانم عزیز
خوشحالم که سر زدین
خواهش میکنم، لطف شماست
سپاسگزارم
تو قامت بلند تمنایی ای درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان
بالایی ای درخت
دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار
زیبایی ای درخت
وقتی که بادها
در برگ های درهم تو لانه می کنند
وقتی که بادها
گیسوی سبزفام تو را شانه می کنند
غوغایی ای درخت
وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است
در بزم سرد او
خنیاگر غمین خوش آوایی ای درخت
در زیر پای تو
اینجا شب است و شب زدگانی که چشمشان
صبحی ندیده است
تو روز را کجا؟
خورشید را کجا؟
در دشت دیده غرق تماشایی ای درخت؟
چون با هزار رشته تو با جان خاکیان
پیوند می کنی
پروا مکن ز رعد
پروا مکن ز برق که بر جایی ای درخت
سر برکش ای رمیده که همچون امید ما
با مایی ای یگانه و تنهایی ای درخت
« سیاوش کسرایی»
درود بر استاد فرهیخته!
ثریا جان از اینکه منو قابل میدونی و به وبلاگم سر میزنی نهایت سپاسو دارم.
بابت شعرتون هم ممنونم، بسیار زیباست.
ممنون از حضورتون
سپاس!
موفق باشید
همچنین شما!
سپاسگزارم