اینجا و این لحظه
درون جاده
من تکسوار
من بیسوار
شلاق درختان
رژه ی گوسفندان
مارش زنگوله ها
سکوت جاده ی آسفالت را می شکند
گویی شمال است
پیچ در پیچ
خم در خم
سواری بر این دهر است
کز صدای سخن عشق
ندیدست
خوشتر
ای لولی بیابان
در این سکوت سیاهی
گم گشته ام
گم گشته
درنده ها گرداگرد من
دلخوش ماهتاب
ترس از تو
ترس از او، هست با من
( لیدای معشوق )
( با تو اند آن ستاره ها )
( نور را پیدا کن )
فوژان فوژان
فغانم به گوش نمی رسد
سرگشته و گم گشته
ای لولی
شب مانده است اینجا
هر شبم سکوت تنهاییست
اینجا گل بیابانیست
( لیدای مجنون)
( نغمه ات را ترانه کن)
< ز کوی یار می آید نسیم >
راهیم
راهی
هر دمی
دیاری
بیابانی
خشکیده، ریشه ام در خاک
گویند خارم
خس و خاشاکم
می دوانند
باد و باد
رهایی با پروازی
دیوانه ام
ویرانه ام
کیست هشیار
آن باده مرا مست نمود
پیاله ام، در دریای دوست
جام را
بیرون شو
هوشیار