رویای زندگی
رویای زندگی

رویای زندگی

دیوانه ام

دیوانه ام

ویرانه ام

کیست هشیار

آن باده مرا مست نمود

پیاله ام، در دریای دوست

جام را

بیرون شو

هوشیار

از من دیوانه پرس

مستی و شور جنون از من دیوانه بپرس

گرمی باده از آن نرگس مستانه بپرس

عقل از زمزمه ی بی خبری بی خبر است وصف این لذت جانبخش ز دیوانه بپرس

تو چه دانی ز سرانجام من خانه خراب

سرگذشت دل ویرانه ز دیوانه بپرس

گر ز گیرایی جام نگهت بی خبری

حالت چشم خود از گردش پیمانه بپرس

ماجرای من کاشانه بتوفان داده

از خس و خار بهم ریخته ی لانه بپرس

شمع را نیست بجز شعله ی آتش بزبان

سخن عشق ز خاکستر پروانه بپرس