رویای زندگی
رویای زندگی

رویای زندگی

شب مرا گرفت

شب مرا گرفت، برفراز آسمان

با چشمان خاموش راه می روم

تا جستن چراغ.

نظرات 1 + ارسال نظر
fereshteh پنج‌شنبه 28 فروردین 1393 ساعت 21:10

ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ
ﺷﻬﺮِ ﻗﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﻧﯿﺴﺖ
ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺷﺪ
ﺁﺳﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ
ﻫﺮﮔﺰ ﺁﺑﯽ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺍﻡ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻓﺖ
ﻭ ﻓﺮﻗﯽ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ
ﮐﻪ ﻓﺎﻧﻮﺳﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﯾﺎ ﻧﻪ
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﺮﯾﺰﺩ
ﺍﺯ ﮔﻢ ﺷﺪﻥ ﻧﻤﯽ ﺗﺮﺳﺪ.....

این شهر؛ شهر قصه های مادر بزرگ نیست!
چقدر زیبا
سپاسگزارم از شما

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.