رویای زندگی
رویای زندگی

رویای زندگی

آن نور

می رود رود

می آید نور

از کجا؟

اینجا؟

در پس پهنه ی این کوه گم گشته ای؟

انتظارو انتظار ...

نیستی

یا من نمی دانم هستی

باز می رود رود

سنگهایت بر هم می زنند

نور تو در میان این سنگهاست؟

در این دره به نظاره آمدم

از آنروز

پای در بند کوه

نظاره ی آن نور؟

دریا تار است

بگویم هستی؟

می گویند هستی

آنجا هستی

پشت آن کوه بزرگ 

پس رخت را

نورت را

به من نشان بده

هنوز کور سوی نوری در چشمانم هست

ای آسمان

آه ای آسمان

گامم را در راه تو می گذارم

آغوشت را بسویم باز کن

به بارانت بگو نبار

به آفتابت بگو نتاب

پرنده هایت را راهیم کن

پای به درختانت ده

تا با من

به آغوشت آین

دستانم تهیست

هوای کویت را در آغوشم آر

آه ای آسمان

با چشمان بسته ترا می بینم

دیدگانم را نور بنشان

چشمانم رو به توست

بینای نابینا

آه ای آسمان

کفشهایم را بگیر

پاهایم را تهی کن

به پرندگانت بگو

شال زرد بر گردن دارم

رخت هایم را پاییزی کن

سایه های درختان را با من آر

آه ای آسمان

گامم در راه توست

آغوشت را به سویم باز کن

و ای آسمان

آغوشت را آغوشم کن

بسویم آ

بگشا بالو

بسویم آ،

،آسمانا، راهب راهبان،

خرقه ی خویش باش

آی و آی و آی

هجر تو

هجران منست

آ

من تکسوار

اینجا و این لحظه

درون جاده

من تکسوار

من بیسوار

شلاق درختان

رژه ی گوسفندان

مارش زنگوله ها

سکوت جاده ی آسفالت را می شکند

گویی شمال است

پیچ در پیچ

خم در خم

سواری بر این دهر است

کز صدای سخن عشق

ندیدست

خوشتر

ای لولی

ای لولی بیابان

در این سکوت سیاهی

گم گشته ام

گم گشته

درنده ها گرداگرد من

دلخوش ماهتاب

ترس از تو

ترس از او، هست با من

( لیدای معشوق )

( با تو اند آن ستاره ها )

( نور را پیدا کن )

فوژان فوژان

فغانم به گوش نمی رسد

سرگشته و گم گشته

ای لولی

شب مانده است اینجا

هر شبم سکوت تنهاییست

اینجا گل بیابانیست

( لیدای مجنون)

( نغمه ات را ترانه کن)

< ز کوی یار می آید نسیم >