رویای زندگی
رویای زندگی

رویای زندگی

پرواز کن

با من پرواز کن

آسمان خسته است

بسوی زمین گشاده بال

پرواز کن

فروغ آسمان

<پرنده رفتنیست، پرواز را به خاطر  بسپار>

آری، آری نه (!؟)

گاهیست آسمان باد می دواند

تنها بال کافیست 

پس

پرواز کن

سکوت

سکوت  

آرمانیست روشن در پس پنجره های خاموش 

  

آری سکوت  

  

فریادیست بسان هورا  

 

بسان ضجه های فردا  

دریاب   

 

دریاب که شب دراز است و قلندر بیدار   

مه روشن و شبتاب هشیار   

طلوع کن  

 

طلوع کن و با پای خود پرواز کن  

 باید رفت 

 

باید فرسنگها سکوت بلعید  

 

به کجا  

 

آری به کجا چنین شتابان 

  

کلبه، آشیانه، کاشانه، لانه 

 

کدامین 

 

هر آنکه خواهی گو  

 

گر شکاف زخم خورده ی درخت را نیز خواهی گو 

  

آری  

 

آنجا می شود سکوت را شکست 

  

آری می شود رویای زیبا را به نظاره نشست

شمع مهتاب پسین

شمع مهتاب پسین

بباد

بباد و آتش جان مرا هویدا کن

فروزان روشن شبها

بتاب

بتاب و گیتیان را اغوا کن

شمع شبها

راهور تاریک این داستان را درخشان کن

بیا ای غربت رویا

دوباره در این وادی غربت گرفتارم

بیا ای غربت رویا

بیا

دشت مرا سیرآب کن

بخند باران

ببو شبنم

بیا ای سرو سامانم

بیا

جهان روشن من را شکوفا کن

آسمانم می بارید

شب بود و من بود و تنهایی

آسمانم می بارید

باران به زیبایی می نواخت و مرا غرق آوازش می کرد

این بار رعد و برق هم، تسلیم آواز باران بود

آسمانم می بارید

خبری از پرواز گنجشک آن نواحی نبود

ناگهان پرواز کردم، تا که بویم بارانم را

آسمانم می بارید