آمدی گل به باغ
باغ به گل
با برگ های کرم رنگ
گفته بودی تنها می آی
سنگ فرش کوچه ی دوستی
تک تک
گام هایت را شمرده اند
قاب، رخ گرفته
غنچه غنچه ی رویت
بر کوه دماوند
گل کرده است
تورا میگویم ای دوست
با خود باش
دیگر پشت آن کوه
گلی سر بر نمی آرد
تا
باغبان قله ها ی نور شی
آنوقت هر گل ازآن توست، ای دوست
برخیز و با من خیز
هوا را گفته ام باران ببارد
اندک اندک
تا تو آیی
برگ هایم
ساقه ام
قطره هایش بر رخم
آهنگ توست
باد را گفته ام نسیم شو
ابر را گفته ام پایین شو
تا تو آیی
برگ هایم سایه بانی
ساقه ام بادبانی
صورت پاکباش من در روی توست
تا تو آیی
دوباره باران
دوباره دوان دوان ابر
باز ریزش برگ برگ خزان
باز پرواز بوی خاک راه مدرسه
دوباره آن بوی خوب
هوای مدرسه بود
چه زیباست یادش
یاد جعبه ی مداد رنگی شش رنگ
که از دستان پدربزرگ به دستم رسید
بوی بازی های شاد مدرسه
هیاهوی آن بچه های رنگارنگ
چکمه هایم آبی رنگ
که باران چاله ها را شنا می کرد
رها در باد
مادرک آن نواحی
در راه مدرسه
گاهی مرا نوازش می کرد
و آن کلاس تاریک دوست داشتنی
هنوز بوی نفتش، به مشامم می رسد