رویای زندگی
رویای زندگی

رویای زندگی

آلبوم عکس

گاهی عکسهایت  را ورق می زنم

در قلبم

چشمانم را می بندم

و خود را در اوج نگاهت محو می کنم

عکس ها را 

تک تک

بسان سنجاق سینه ی مادربزرگ بر قلبم می زنم

تو چه دانی

که چنین

مجنون کویت گشتم

هر نگاهی

هر ندایی

نیست بر آن باورم

کفش هایم را برکشیده ام

اما پا برهنه 

پا برهنه 

در بیابان به یادت می سرایم

لیک

از هر سو نداییست

تنها نور توست که هست

چه کنم

که دگر

غروب کرده ام

دلم تنگ است

دلم گرفته است میان این جنگل سیاه

 هر روز درختی برم سر می کشد

 می نویسد، می گوید، می خواند

نوای دور

راه دور

نیز

از آن طرف رود سر می کشد

منو کوچه ی بن بست

بی تو آن

مهتاب شب ها

دلم گرفته است

دستم را بگیر

دستانم

رو، به روی توست

بر رویم کش

تهی گشته

نوای این روزهای من

چه سرگشته


می نویسم خط های سیاه و سفید را

با آن پیانوی سیاه


ای یار بیا

دست از مهربانان شسته ای


بلبل مست قفس گریان است


پنجره چوبی اتاقم صدای باد را مهمان کرده است

دست میزند


ای یار بیا

پیانوی سیاه من اینجاست


بر رویم کش

نوازش کن

مهربان دستانت


از یار بگو

از آن دیده ی همراه بگو


بلبل شوق دلم پرواز است

کودک زیبای گل فروش

برای دیدن

کعبه ها باید رفت

بگردش چرخید و خندید

کجاست آن کعبه

قلب من

یا قلب عاشق نیایش شده

کجا

کعبه من چشمانیست

لبخندیست

یا کودکی که هر روز گل هایش را تقدیم عابران میکند

دلم تنگه دلم تنگه

بسیار فاصله هست گویی که نزدیک است

کعبه ی من آن نگاه توست

کودک زیبای گل فروش

هر پسین


آفتاب نرو

با من بمان

صورتت را بخواب نبر

بمان و ببین


دیگر سنگهای رودخانه ی روستای من نمی خندد

دیگر عاشق معشوق نمیبیند


آفتاب، لحظه ای بمان

با تو راحت می توان

می توان گفت


سرخ کردی مرا

آسمانت نیز گریان است


حس خوبیست

هر پسین

بر بام این شهر

ترا تماشا کردن


آفتاب رفتی

برو

فردایی هم خواهد آمد